آخرین پستی که اینجا نوشتم برای یک سال پیشه و چه اتفاق هااااااااااااا که نیفتاده. اون موقع تازه شیش هفت ماه از آشنایی خانوادگی طورم با امیر میگذشت. پسری که پنج ماه اخیر نامزدم بوده و حالا کمتر از دو هفته س که اسمش توی شناسنامه م هست و رسما شوهرمه.
از روز عقدمون فقط همین رو بگم که با خوندن خطبه ی عقد هیچ اتفاق عجیب غریبی بین ما نیفتاد و یهو دیوانه ی هم نشدیم. اون عقد فقط یه سری امضا و قانونی کردنِ منطق پشت تصمیممون و مهر و علاقه ای بود که بینمون شکل گرفته بود.
خبر بعدی این که تا ماه دیگه دارم این دیار رو به مقصد کانادا و تورنتو ترک میکنم. بماند که چقدر سختی و استرس کشیدیم. چقدر تلاش کردیم و چقدر خسته نشدیم تا به این جا رسیدیم.
هضم این همه تحول در عرض چند ماه، هنوز برای خودم هم سخته
پ.ن: دلم برای اینجا تنگ شده بود. و چقدر این تینای 33 ساله با اون تینای 22 ساله ای که اولین جمله رو توی این وبلاگ نوشت متفاوته
1149...برچسب : نویسنده : tinak بازدید : 136