1142. بادبان ها

ساخت وبلاگ

برای آمدن به دفتر کارم، سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد میانسال سرحالی بود که برای خودش تخمه می شکست، هر از گاهی با پیچ رادیو بازی میکرد و سعی میکرد تا صدای گوینده را واضح تر بشنود. کمی جلوتر خیابان بی جهت و به شکلی غیرعادی شلوغ بود و کمی ترافیک ایجاد شده بود. 

از مرکز شلوغی که گذشتیم، دو ماشین را دیدیم که دوبله و سوبله پارک کرده بودند. به این ترتیب سهم کمی از خیابان برای ماشین های در حال حرکت باقی مانده بود. راننده ی تاکسی که بر روی صندلی عقبش نشسته بودم، به شلوغی اشاره کرد و در حالیکه میخندید گفت "نیگا چجوری پارک کردن". بعد هم در حالیکه باز تخمه میخورد و پیچ رادیو را میچرخاند، با لبی خندان به مسیرش ادامه داد.

آنقدر بامزه گفت "نیگا چجوری پارک کردن" و بامزه خندید که من هم به خنده افتادم و با خودم فکر کردم چقدر نگاه و رفتار آدم ها با هم فرق داشته و تا چه اندازه سبک زندگیشان با تاثیر از این تفاوت در خلق و خو و رفتار، متفاوت خواهد بود. شاید اگر هر راننده ی تیپیکال ِ دیگری بود با عصبانیت و بلند ناسزا می گفت و تمام ِ راه را هم با اخم و زیرلب غر میزد! 

در هر دو صورت شرایط عوض نشد و نمیشد. بلکه خُلق ِ ما آدم هاست که با تاثیر گرفتن از شرایط و انتخاب کردن یک واکنش یا ری اکشنِ خاص، تحت تاثیر قرار گرفته و بالا و پایین میشود. به قول دکتر صاحبی "اگرچه نمی توانیم جهت و شدت باد را تعیین کنیم، اما چگونگی تنظیم بادبان ها در دستان ِ خود ِ ماست"

1149...
ما را در سایت 1149 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tinak بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 12:21